جدول جو
جدول جو

معنی فریاد افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

فریاد افکندن
(دِ تَ)
سر و صدا براه انداختن:
فریاد سعدی در جهان افکندی ای آرام جان
چندش بفریاد آوری باری بفریادش برس.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
به میان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
بنا نهادن. (آنندراج). پی افکندن. (فرهنگ فارسی معین) :
چه نکو گفت آن بزرگ استاد
که وی افکند شعررا بنیاد.
سنائی.
سراینده چنین افکند بنیاد
که چون در عشق شیرین مرد فرهاد.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنیاد افکندن
تصویر بنیاد افکندن
پی افکندن، بنا نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
به میان آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
((~. اَ کَ دَ))
به میان آوردن
فرهنگ فارسی معین